پارک لعنتی

تمام امکانات در پارک بود!
وقت اذان و نماز شد
سوال شد از نمازخانه
و تنها چیزی که نبود
در پارک لعنتی،
یک نماز خانه بود!
راستی هدف از
خلقت چه بود?!

چادر!

دلم برای
چادر و روسری
تنگ شده است.

خمین اینجاست

همه مست بودند، مست!
مست در این سادگی
مست در این زیبایی
مست در این بندگی.
اینجا اکثرا بدحجاب
و شاید بی حجاب!
با آن همه اوضاع
امام در قلبشان،،،

جاده ها

بعد از یک ماه
روزگی، و بندگی
والبته کمی خستگی!
زیر کولرگازی!
در جاده های
وحشتاک اینجا
به یادتان هستیم!

چراغ ها خاموش

صدای اذان می آید
از مسجد محل
چراغ خانه ها
همه خاموش!
دعا و مناجاتی
که بود و دیگر نیست!
باز شروع بی تفاوتی!
آفتاب طلوع کرد..

ظاهرم همین.

من همان
هستم
که دیدی و
نفرتت را
نشان دادی!
امّا تو
همان هستی
که می گویی؟!

قضاوت

قضاوت سریع را
اخلاقی نمی ندانست
خود،  قاضیِ من
با کمی قضاوت!
حکم صادر کرد
همین دیشب.

آینده

این آینده کدام بود
که بهترین روزهای عمر را
حرام دیدارش کردم?