دنیاکوچکتراز این چهار حرف بود!اما هیچ وقتنفهمیدم!تا وقتسکونت در قبرستان..
دیشبمهمان دنیا بودامشبمهمان قبرستانبه همین سادگی!تمام سرنوشتهمین مهمانی است
دنیا نتوانستتحملم کند.ّبیچاره خاک
غسال قبرستانفردا صبح لحظه ای بیکار نمی ماند..یاعلی
آن پدریک آرزوداشت فقط.تا ببیند،عروسی فرزند را..و امشب،که برپا بودعروسی فرزند..پدر کنج قبرستان که سالهاست..